حديث غار از ايّوب بن نافع از ابن عمر روايت شده است .
احمد بن أبى جعفر قطيعى خبر داد كه محمّد بن عدى بصرى در كتاب خود خبر داد كه أبوعبيد الله محمّد بن على آجرى خبر داد ، و گفت : از أبوداود ، سليمان بن الأشعث شنيدم كه مى گفت : خالد بن خداش از حمّاد بن زبير از ايّوب از نافع از ابن عمر ، حديث غار را شنيدم و سليمان بن حرب را ديدم كه اين حديث را بر وى انكار مى كرد (311)و مى گفت : اين حديث از او قبول نمى شود (312) .
عبدالله بن على مداينى مى گويد ، شنيدم پدرم مى گويد خالد بن خداش و محمّد بن معاويه نيشابورى هر دو ضعيف مى باشند (313) .
و زكريّا بن يحيى السّاجى مى گويد : در خالد بن خداش المهلبى ضعف وجود دارد (314) .
و رواياتى كه در تكذيب حديث غار گفته شده است بسيار و بدنامى و رسوائى راويان حديث دروغين حضور أبوبكر در غار افزون گشت .
و از طرفى ديگر ، رجال حزب قريش روايات صحيح غار و هجرت را در زير پوششى محو و نابود مى كردند .
أبوبكر محمّد بن الحدّاد مى گويد : از أبوعبد الرّحمن نسوى شنيدم كه مى گفت : اگر احمد بن سعيد همدانى از حديث بكير بن الأشج كه درباره غار است برگردد ، از وى نقل حديث مى كردم (315) .
و عبدالغنىّ بن سعيد بن حافظ از حمزه بن محمّد الكنعانى الحافظ ذكر كرد كه ، احمد بن محمّد بن الحجّاج بن رشدين ، همان كسى بود كه حديث بكير بن الأشج از نافع از ابن عمر كه همان حديث غار است (316)بر احمد بن سعيد همدانى معروف به ابن عقده داخل نمود .
و او زيدى و جارودى و از اهل كوفه مى باشد (317) .
و نسائى درباره احمد بن سعيد مى گويد : اگر از حديث غار كه از طريق بكير بن الأشج نقل كرده است رجوع مى كرد از وى نقل حديث مى نمودم (318) .
و « مرّة » درباره وى مى گويد : در نقل حديث قوى نمى باشد (319) . و در مطالبى كه اختصاص به ابراهيم بن الهيثم البلوى مى باشد چنين مى گويد :
دار قطنى و خطيب او را توثيق كرده اند ، و ابن عدى در كتاب « ألكامل » از او نام برده و مى گويد : تمام احاديث او از استقامت برخوردار است ، بجز حديث غار كه مردم آن را تكذيب كرده اند ، و با آن برخورد نموده اند ، كه أوّلين آنان برديجى مى باشد (320) .
و دو نفر از موثّقين درباره حديث غار از وى پيروى نمودند (321) .
وى از عبد الرّحمن راسبى از مالك ، خبر طولانى باطلى نقل كرد كه خود متّهم به جعل آن است .
و از فرات بن السّائب از ميمون بن مهران از ضمّة بن محصن از أبوموسى ، قصّه غار را نقل نمود (322) .
و مسلم بن ابراهيم ، از عون از عمرو نقل مى كند كه ، از أبومصعب شنيدم كه درباره پيامبر صلّى الله عليه و آله در شب غار سخن مى گفت ، پس حديث غار را ذكر نمود (323) و در آن حضور أبوبكر را در غار بيان كرد « مرّه » در ادامه مى گويد : أبومصعب مكى را كسى نمى شناسد (324)و عقيلى مجهول مى باشد .
و محمّد بن الوليد از راويان حديث از زبير از پيامبر صلّى الله عليه و آله مى باشد . ابن عدى در باره اش مى گويد : حديث وضع مى كرد .
أبوعروبه مى گويد : او دروغگو و كذّاب مى باشد .
وى محمّد بن الوليد بن ابان أبوجعفر قلانسى مخرمى مى باشد كه ، از روح بن عبادة و مكّى و يزيد بن هارون نقل حديث مى كرد ، و به او « بسرى » مى گفتند .
و أبوحاتم مى گويد : او راستگو نيست .
و دار قطنى مى گويد : او ضعيف است (325) .
و عبد الرّحمن بن أبى اويس ، عبدالله بن عبدالله ، أبوبكر مدنى را كه برادر اسماعيل است ، ابن معين و ديگران توثيق كرده اند . اما ازدى درباره اش چنين گفته است : حديث وضع مى كرد . ذهبى مى گويد : و اين لغزشى زشت از او « يعنى ازدى » مى باشد .
و دار قطنى مى گويد : او خبر باطل طويلى نقل كرده است و خود متّهم به وضع آن مى باشد .
و از فرات بن السّائب از ميمون از مهران از ضبّة بن محصن از أبوموسى قصّه غار را نقل نمود ، و اين حديث شبيه به احاديث ساختگى طرقيان است .
بنابراين علاّمه ازدى ، به دروغ عبدالحميد بن أبى اويس ، در روايت غار دست يافته بود . به همين جهت ذهبى بخاطر اين رسوائى خطير درباره حزب قريش و اسرار و رموز آن حزب ، در غضب شد و پوشاندن اكاذيب و مخفى ماندن حقايق را خواستار گرديد .
و ذهبى در نوشته هاى خود معروف به همين شيوه بوده است ، و او در قريشى و اموى بودن حتى از قريشيان و امويان نيز بالاتر بود